قصه ی روزگار
 
قالب وبلاگ
لینک های مفید

زنی به مادرش گفت: چه طور راضی می شوید خواهرمو به کسی بدین که همه مون ازش متنفریم و همیشه آرزو می کنیم که سر به تنش نباشه... مادر در پاسخ به دخترش گفت:«وا...بابات مدت ها فکر می کرد که چه طور از طرف انتقام بگیره که یک مرتبه من به فکرم خطور کرد که خواهر تو براش عقد کنیم!!»


[ سه شنبه 92/11/15 ] [ 11:11 عصر ] [ ملیکا ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

سلام به وب من خوش آمدید امیدوارم از مطالبی که میزارم خوشتون بیاد
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 16
بازدید دیروز: 30
کل بازدیدها: 19551
| فروش بک لینک

*کد ترکیدن حباب و گل های صورتی*