قصه ی روزگار
| ||
کشاورزی مشغول پاشیدن بذر بود، مرد مغروری به او رسید و با تکبر گفت: بکار، بکار که هر چه بکاری ما می خوریم، کشاورز نگاهی به او انداخت و گفت:دارم یونجه می کارم [ سه شنبه 93/3/20 ] [ 7:13 صبح ] [ ملیکا ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |