سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قصه ی روزگار
 
قالب وبلاگ
لینک های مفید

هیزم شکن صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده. شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد برای همین تمام روز او را زیر نظر گرفت. متوجه شد همسایه اش در دزدی مهارت دارد مثل یک دزد راه می رود مثل دزدی که می خواهد چیزی را پنهان کند پچ پچ میکند. آن قدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد لباسش را عوض کند و نزد قاضی برود. اما همین که وارد خانه شد تبرش را پیدا کرد. زنش آن را جابه جا کرده بود. مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه را زیر نظر گرفت: و دریافت که او مثل یک آدم شریف راه می رود حرف می زند و رفتار می کند.


[ پنج شنبه 95/3/20 ] [ 1:24 صبح ] [ ملیکا ] [ نظرات () ]

لئوناردو داوینچی هنگام کشیدن تابلوی شام آخر دچار مشکل بزرگی شد: می‌بایست نیکی را به شکل عیسی و بدی را به شکل یهودا، از یاران مسیح که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر می‌کرد. کار را نیمه تمام رها کرد تا مدل‌های آرمانیش را پیدا کند.
روزی در یک مراسم همسرایی، تصویر کامل مسیح را در چهره یکی از آن جوانان همسرا یافت. جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره‌اش اتودها و طرح‌هایی برداشت.
سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقریبأ تمام شده بود....

اما داوینچی هنوز برای یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود. کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار می‌آورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند.
نقاش پس از روزها جستجو، جوان شکسته و ژنده‌پوش و مستی را در جوی آبی یافت. به زحمت از دستیارانش خواست او را تا کلیسا بیاورند، چون دیگر فرصتی برای طرح برداشتن نداشت.
گدا را که درست نمی‌فهمید چه خبر است، به کلیسا آوردند: دستیاران سرپا نگه‌اش داشتند و در همان وضع، داوینچی از خطوط بی‌تقوایی، گناه و خودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداری کرد.
وقتی کارش تمام شد، گدا، که دیگر مستی کمی از سرش پریده بود، چشم‌هایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید و با آمیزه‌ای از شگفتی و اندوه گفت: «من این تابلو را قبلأ دیده‌ام!»
داوینچی با تعجب پرسید: «کی؟»
- سه سال قبل، پیش از آنکه همه چیزم را از دست بدهم. موقعی که در یک گروه همسرایی آواز می‌خواندم، زندگی پر رویایی داشتم و هنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهره عیسی شوم !!!!»شام آخر


[ پنج شنبه 95/3/20 ] [ 1:19 صبح ] [ ملیکا ] [ نظرات () ]

رفته بودم میوه فروشى آقای مسنی که از دستهای پینه بسته اش به نظر می آمد کارگراست یک کیسه پر از زردآلوی درشت و مرغوب روی ترازو گذاشته بود. فروشنده گفت: 27500  تومن ، پیرمرد که به نظر می رسید شوکه شده پرسید: مگه چند کیلو هست؟
فروشنده گفت: یه کم از دو کیلو بیشتر ، پیرمرد با دهانی که از تعجب باز مانده بود  مگه کیلو چنده؟ و فروشنده جواب داد: 12500 تومن؟؟؟!!!
بیچاره پیرمرد با خجالت گفت: من فکر کردم کیلویی 1250 تومن هست! نه آقا نمی خوام و کیسه رو همانجا گذاشت و رفت . فروشنده با پوزخند به شاگردش گفت: بیا این زردآلوی 1250 تومنی رو بریز سر جاش! و شلیک قهقهه ی هر دو به آسمان رفت ، بعدش برگشت با قیافه ای حق به جانب به من گفت: عجب دیوونه هایی پیدا میشوند ، جواب دادم : به گمانم دیوونه نبود احتمالا سالهاست میوه ی نوبرانه ی تابستون نخریده و نمی دونه قیمت این میوه ها حدودا چقدره . شاید هم فکر کرده شما حراج کردید و اون خیلی خوش شانس بوده که می تونه یک بار از این میوه ها برای خانواده ش ببره....
چیزهایی که لازم داشتم خریدم و از میوه فروشی بیرون آمدم . دلم به درد آمده بود . افکار مختلفی ناگهان به ذهنم هجوم آوردند و من مانده بودم به کدام یکی فکر کنم.
به یاد هرم "آبراهام مازلو" افتادم که چطور عزت و کرامت انسان ها در گرو نیازهای اولیه و مادی آن ها قرار دارد.
ازهرکس میپرسی چرا روزه میگیری همان جواب نخ نمای همیشگی را می دهد ، برای همدردی با ضعفا
و گرسنگان !
کدام مستمند، کدام کودک خیابانی، کدام زن بی پناه صبح بیدار می شود ، پای سفره ای هفتاد رنگ می نشیند و تا خرخره میخورد و بعد تا غروب در خنکای کولر می خوابد و هنگام افطار باز بساط غذای رنگارنگ پهن میکند؟؟؟
گرسنگی کشیدن من و تو کدام گرسنه را سیر می کند ؟
دروغ نگفتن و فرو نبردن گرد و خاک غلیظ به حلق ، کدام بچه یتیم را لباس می پوشاند؟؟؟
کاش امسال ماه رمضان مردم کشورم بجاى مومن تر شدن " مهربان تر" شوند ، و بیشتر به نیازمندان کمک کنند ، کاش مردم کشورم بدانند ، دستانی که کمک می کنند پاک ترند از لبهایی که دعا میکنند .


[ پنج شنبه 95/3/20 ] [ 1:8 صبح ] [ ملیکا ] [ نظرات () ]

?? عروسکی که در پنج سالگی خراب شد و کلی غصه اش را خوردیم، در ده سالگی دیگر اصلا مهم نیست.
?? نمره امتحانی که در دبیرستان کم شدیم و آنقدر به خاطرش اشک ریختیم و روزگارمان را تلخ کرد در دوران دانشگاه هیچ اهمیتی ندارد و کلا فراموش شده است.
?? و چکی که برای پاس کردنش در سی سالگی آنقدر استرس و بی خوابی کشیدیم، در چهل سالگی یک کاغذ پاره بی ارزش و فراموش شده است.
?? پس یقین داشته باش که مشکل امروزت، اینقدرها هم که فکر میکنی بزرگ نیست. این یکی هم حل می شود. میگذرد و تمام می شود.
?? غصه خوردن برای این یکی هم همان قدر احمقانه است که درسی سالگی برای خراب شدن عروسک پنج سالگی ات غصه بخوری!!!!!
 ?? همه مشکلات، همان عروسک پنج سالگی است...شک نکن!!?

لحظه های زندگیتان آرام وشاد


[ پنج شنبه 95/3/20 ] [ 1:5 صبح ] [ ملیکا ] [ نظرات () ]

روان شناسی می گوید: اگر تشنه هستید و لیوان ابی هم در دست شماست، قبل از این که اب را بنوشید سه ثانیه صبر کنید و بعد بنوشید...! اگر گرسنه هستید قبل از گذاشتن هر لقمه غذا سه ثانیه مکث کنید و بعد بخورید! اگر در اتومبیل تان نشسته اید و عجله هم دارید، سه ثانیه بعد، اتومبیل تان را روشن کرده و بعد حرکت کنید: اگر کسی از شما سوالی کرد سریعا جواب ندهید، سه ثانیه مکث کنید و بعد جواب سوال را به ارامی بدهید! روان شناس در توجیه این مکث های سه ثانیه ای می گوید: این مکث های سه ثانیه ای باعث توانایی و شکیبایی شما می شود و به علاوه در شما انرژی مثبت ایجاد می کند و اعتماد به نفس شما را افزایش می دهد. در این کارها ممارست بورزید تا این که ملکه ذهن شما بشود...!


[ چهارشنبه 95/3/19 ] [ 12:17 صبح ] [ ملیکا ] [ نظرات () ]

در افسانه ها آمده روزی که خداوند جهان را آفرید


فرشتگان مغرب را به بارگاه خود فراخواند و از آنها خواست تا برای پنهان کردن راز زندگی پیشنهاد بدهند


یکی از فرشتگان به پروردگار گفت: آن را در زمین مدفون کن ، فرشته دیگری گفت آن را در زیر دریاها قرار بده ، سومی گفت راز زندگی را در کوهها قرار بده ولی خداوند فرمود ….


اگر من بخواهم به گفته های شما عمل کنم فقط تعداد کمی از بندگانم قادر خواهند بود آن را بیابند در حالی که من می خواهم راز زندگی در دستر س همه بندگانم باشد


در این هنگام یکی از فرشتگان گفت فهمیدم کجا ای خدای مهربان راز زندگی را در قلب بندگانت قرار بده


زیرا هیچکس به این فکر نمی افتد که برای پیدا کردن آن باید به قلب و درون خودش نگاه کند و خداوند این فکر را پسندید

 


[ جمعه 95/1/13 ] [ 7:49 عصر ] [ ملیکا ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

سلام به وب من خوش آمدید امیدوارم از مطالبی که میزارم خوشتون بیاد
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 24
بازدید دیروز: 6
کل بازدیدها: 19640
| فروش بک لینک

*کد ترکیدن حباب و گل های صورتی*